محرم و یادگاری هاش!!!

سلام. 

 

 اول عکس:  

گذر زمان

 

هر کسی در رابطه با این ماه نظری داره. خیلی ها با این عزا داری ها مخالف اند و خیلی ها هم با این که دینشون محرم رو نداره بهش معتقد اند. من کاری به این که درسته یا غلطه ندارم ولی از وقتی که یادم میاد محرم یکی از پر خاطره ترین روز های عمرمه. ماهی که هر روز فامیلایی رو می دیدی که شاید الان به خاطر دور شدن ازشون سالی ۱ بار می بینیشون. دیدن هم بازی هات و سرگرم بودن مامان بابا ها که باعث می شد تو هر آتیشی که دوست داری بسوزونی. هر سال محرم ما برنامه ریزی شده بود. از شب دوم با داداشم هر شب بیرون بودیم. با دوستام قرار می ذاشتیم و می رفتیم یه جا. داداشمم با دوستاش دنبالمون می اومدن مثلآ مراقبمون باشن و ما یا می پیچوندیمشون یا با اعصاب خورد برمون می گردوندن. شب تاسوعا ما نذری داریم هر سال. شله زرد می پذیم در حد تیم. از صبح روز قبل تاسوعا بدون این که بخوایم جار بزنیم سر و کله ی فامیلا پیدا میشه تا کمک کنن. کلی برنج و بادوم و .. . مامان عادت داره همه ی وسایل رو خودش آماده کنه. هیچ وقت مثلآ برنج پاک شده یا بادوم خلال شده نمی گیره. میگه سالی ۱ باره. کیفش به اینه که خودمون انجام بدیم. بعدش نوبت پخش کردنش میشه. که کیف اصلیش اونجاست. می بریم تو جاهای مختلف شهر. بعدشم با ماشین پیچونده شده میریم خیابون گردی تا نصف شب. بعد اگه کسی دوست داشت شب خونمون می مونه بقیه هم میرن خونشون. فردا صبحش همه خونه ی دایی بزرگه جمعیم دوباره. چون دایی اینا چلو مرغ دارن. البته اینم بگم از ۱ هفته قبل همه میرن خونه ی دایی اینا برای کمک. ما که فقط میریم برای تفریح ولی بزرگتر ها کار می کنن. خلاصه روز تاسوعا اونجاییم. جدا از بعضی اوقات که گیرمون می ندازن برای کار بقیه اش خوش می گذره. هر کی یه گوشه ای یه کاری می کنه و آدمی مثل من هر دقیقه وقت داره یکی رو اذیت کنه. اگرم حوصلمون سر رفت با بچه ها میریم بیرون. ولی خلاصه خیلی خوش می گذره. روز عاشورا هم از صبح میریم خونه ی مامان بزرگ اینا. مامان بزرگم شربت داره و خالم شیرکاکائو. اول میریم خودمونو می کشیم از خوردن. بعدشم میز جلوی در خونه شونو می ذاریم و پخششون می کنیم. یقیه اش رو هم می بریم یه جای دیگه پخش می کنیم. بعدش همه با هم میریم توی یکی از محله های قدیمی شهرری. همیشه ظهر عاشورا همه ی دسته های خیابونیه شهرری اونجا جمع میشن. همه جا صدای طبل میاد.من همیشه با شنیدنش دلشوره میگیرم. بعدش یه جای دیگه اش تعزیه اجرا می کنن. اگه حال داشتی یه سرم به اونجا می زنی. اونجا هم اسب داره و هم شتر. من همیشه میرم سوارش میشم.خیلی کیف میده. البته یکم برای بچه هاست ولی من دلم می خواد خوب. تازه دارم وارد میشم . بعدش ظهر که شد همه با هم میریم خونه ی مامان بزرگ.ظهر دوست دایی یه قابلمه که نه یه دیگ غذا میاره برای نهار. بعدشم تا شب ولیم اونجا و شب میایم خونمون و برنامه میره تا ۴۰ روز دیگه. 

اینا برنامه ی هرساله ی ما بود تا ۲ سال پیش که همه خوش بودیم. ولی الان اینطوری نیست. مثلآ خود من پارسال خونه ی داییم اینا نرفتم چون حوصلشو نداشتم. یا مثلآ ۲ ساله ظهر عاشورا کسی نمیره خونه ی مامان بزرگم یا این که شربت مامان بزرگمو خودمون پخش نمی کنیم و داییم می بره میده به یه ایستگاه صلواتی که پره تو شهرری تا اونا پخش کنن. ولی روز نذری ما همه میان و اینش هنوزم قشنگه. توی فامیل تغییراتی ایجاد شده که باعث میشه دیگه خوش نگذره. به خاطر همین من که هرسال با سر می رفتم ترجیح میدم برم تو محل خودمون سرم رو گرم کنم. وقتی اشخاص جدید به فامیل اضافه شد و وقتی برای پختن نذری ها همه دعوت می شدن . حتی فامیلای خیلی دور که سالی ۱ بار میبینیمشون اونوقت جمعمون دیگه خودی نیست. وقتی تو از هم بازی هات احساس دوری می کنی دیگه خوش نمی گذره.وقتی می خوای اتیش بسوزونی و غریبه زیاده و انقدر چپ چپ نگات می کنن تا بشینی سر جات دیگه غیر قابل تحمل میشه. وقتی به خاطر شوخی های ساده ات فامیل های دورت که به اخلاقت آشنایی ندارن و تو همیشه خودتو جلوشون گرفتی برات حرف در میارن دیگه ته گند خوردن به روز های خوشته. آره از اون همه روز های قشنگ و پر از خاطره فقط همون خاطره هاش مونده. وقتی مجبوری تو جمعی که می تونه توش به همه خوش بگذره عین برج زهرمار ساکت یه گوشه بشینی مگه مرض داری بری تو اون جمع؟؟؟ 

می دونم شاید وقتی این رو بخونید بگید این دختره محرم رو بد فهمیده و یا این که شما از این مسخره بازی های عزا داری ها خوشتون نمیاد یا این که امام حسین به این چیزا نیست.می دونم همه رو. من از اعتقاداتم نگفتم. از عزاداری نگفتم.من اصلآ نظرمم در مورد این عزا داری ها نگفتم. حرف من فقط در مورد نذری ها بود. این چیزایی رو که تعریف کردم شادی نمیاره فقط خاطره داره.ما توی این دور هم حمع شدنامون عزا داریمونم می کنیم چون بهش اعتقاد داریم. حتی اگه ۱۰۰۰ سال ازش گذشته باشه. من اوناشو نگفتم. این حرفا رو زدم تا خدایی نکرده زود قضاوت نکنید.. 

در مورد نذری هم خیلی ها بهش اعتقاد ندارن. ولی خوب من بهش اعتقاد دارم ولی به اندازش. 

یه دوستی توی پیش بود که می گفت مامان من از اول محرم تا ۲ هفته غذا درست نمی کنه. میگه خودتون برید غذای خودتونو جور کنید... درسته که ما تا ۳-۴ روز بعد از عاشورا انقدر غذا داریم که قیافمون میشه شبیه غذای داغ کرده ولی خوب معمولا اینا رو یا میارن دم در خونمون و یا از نذریه فامیل هاست. ولی خدایی تو اون مدت همه مون از معده درد تلف میشیم.   

* : خوب دیگه بسه.خیلی زیاد شد. مطمئنم غر می زنید که بازم زیاده ولی خوب بعد این همه مدت ننوشتن باید یه کار میکردم یر به یر بشه.  

 

* : راستی اون امتحان کذایی بلاخره با یه تقلب حسابی از سرمون گذشت. خدا به خیر بگذرونه پایان ترمشو.. 

 

* : استادا هی واسه خودشون دارن کلاس اضافه می ذارن. آخه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟