-
حرفی نیست...
چهارشنبه 8 دیماه سال 1389 13:52
سلام.. اومدم بگم اینجا تعطیییییییییییییییییییله تا ۱ ماه دیگه.. درس دارم (بهانه).. فکر ندارم(حرف اصلی).. مغزم نمی کشه.. نمی تونم چیزی بنویسم.. داغون شدم در کل یه جورایی..اگه بعد از اونم چیزی برای گفتن نداشتم می بندم درشو.. راستش نمی خوام برای بار آخر توی این چند وقت نبودم ناامیدانه حرف بزنم.با انرژی منفی مخالفم ولی...
-
خطر امتحان..آهسته نخوانید..!!!
یکشنبه 28 آذرماه سال 1389 00:41
سلام. خسته نباشید.. این چند وقته یا حس نوشتن نبود یا فکر نداشتم و تعطیل بودم. این چند روز خیلی خوش نگذشت. البته از روز عاشورا که خیلی خوش گذشت.. امروز جاتون سبز امتحان فیزیک ۱ داشتم و جاتون سبز از ۲۰ نمره امید ۱۰ هم ندارم. کلی سر جلسه از خودم فرمول اختراع کردم ولی وقت نشد به نام خودم ثبت کنم. یه سری سوالای اثباتی رو...
-
محرم و یادگاری هاش!!!
جمعه 19 آذرماه سال 1389 15:22
سلام. اول عکس: هر کسی در رابطه با این ماه نظری داره. خیلی ها با این عزا داری ها مخالف اند و خیلی ها هم با این که دینشون محرم رو نداره بهش معتقد اند. من کاری به این که درسته یا غلطه ندارم ولی از وقتی که یادم میاد محرم یکی از پر خاطره ترین روز های عمرمه. ماهی که هر روز فامیلایی رو می دیدی که شاید الان به خاطر دور شدن...
-
دو روز تلخ و شیرین
سهشنبه 16 آذرماه سال 1389 20:44
-
آغاز و آغاز و آغاز !!!!
جمعه 12 آذرماه سال 1389 20:39
آغاز همیشه زیباست. هرچند پایانی بد داشته باشه و آغاز ۱۰۰۰ امین باشه. بازم با زیبایی تمام شروع می کنم. از اونجایی که پرشین گندشو در آورد و از اونجایی که جای دیگه ای رو دوست نداشتم اومدم اینجا تا شروع دوبارم رو از اینجا شروع کنم.به امید پایانی خوش.. و من مثل گذشته مرور زندگیم رو می نویسم تا بخوانید و بچه بازی های من...