برای آوا...

امروز دوستم توی وبلاگش بای داد. کسی که خودش منو آورده بود این جا و منو با دوستاش آشنا 

  

کرد و یه زندگی جدید رو بهم یاد داد و منو با یه دنیای جدید آشنا کرد. یه مدتی که نبود واقعآ تنها  

 

بودم ولی الان قضیه فرق داره. میگه ازم دلخوره. سر یه سوء تفاهم. براش توضیح دادم. حتی از  

 

صمیمی ترین دوستتم معذرت خواهی کردم ولی براش مهم نبود. حال نکرد جوابمو بده. تنها 

 

 کسی بود که برای رفتنش گریه کردم. اون منو آورد تا اینجا هم با هم باشیم. حالا که اون نیست  

 

منم نمی خوام باشم. تا وقتی که برنگرده بر نمیگردم. حتی برای نوشتن اولین بار های زندگیم..  

 

تا وقتی که خواهرم. نزدیک ترین دوستم. رفیق فابریکم برنگرده منم میرم.هر وقت برگشت منم 

 

 میام در غیر این صورت منم میرم یه جای دیگه..  

عزیزم نمی تونم آروم باشم وقتی ازم دلخوری.. درسته اس هامو جواب نمیدی.. درسته کامنتاتو 

 

 جواب نمیدی..درسته به پی امم توجه نمیکنی ولی.. ببخش منو اگه حتی فقط از نظرت اشتباه  

 

کردم.. 

 

از بای خوشش نمیاد پس نمیگم بای..  

تا روزی که آوا برگرده..  

خدا نگه دارتون باشه.. 

 

اگرم نیاد برای همیشه به خدا میسپارمتون...

نظرات 12 + ارسال نظر
نیما دوشنبه 13 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:53 http://www.arezuhaye-aghaghi.blogsky.com

به آوا هم گفتم ! اگه اینجا به رفاقتتون لطمه میزنه پس دورشو خط بکشید ! رفاقت شما دوتا مهمتره ! من با شماها خیلی خاطره دارم ! همه ی بچه ها باهم خاطره داریم ! به هرحال زبونم قاصره از گفتن احساسم ! باز مثل بابابزرگا حرف میزنم نه ؟ دلتون خوش باشه بچه ها ! امیدوارم همه چیز خوب بشه و امیدوارم بازهم باهم برگردید ! امشب هم شب خوبی نبود ! به امید دیدار !

نمی دونم.متآسفانه از خیلی چیزا خبر ندارم.. اون میره جایی که من نباشم اونوقت تو خرف از رفاقت می زنی؟؟
آرهومثل همیشه بابا بزرگی بود..
آره. خیلی شب بدی بود.خیلی نیما..

مهرداد دوشنبه 13 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:46 http://kingliness.persianblog.ir/


سلام
بیا ببین
بخون
نظر بده
ممنووننم

دوستت مهرداد

اگه تونستم میام. فعلآ حسشو ندارم. حس خودمم ندارم..

A ز R ه H ر A اZ دوشنبه 13 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:42 http://www.zafa.blogsky.com

وروجک سه‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1389 ساعت 17:04 http://jighestan.blogfa.com

ای بابا شما ها چرا اینجوری هستین
مگه زنجیره ایه
تو برای خودت برای دل خودت می نویسی
شاید اون از بلاگ نویس خسته شده دلیل نمیشه تو هم بزاری بری این بی احترامی به مخاطباته به اونایی که اینجا رو می خونن و برات وقت می ذارن
هر جورمایلی امیدوارم هر جا هستی خوش باشی

توضیحشو نو گفتم تو متن.
می دونم ولی اینجا محیطش خفه شده. نمی تونم بمونم.خسته شدم.می نویسم ولی جای دیگه و بی احترامی هم نیست چون من چیزی نمی نویسم که بودن و نبودنم فرقی کنه
مرسی عزیزم از لطفت..

م.بهرامی چهارشنبه 15 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:56 http://plotin.blogfa.com

سلام

چرا خودتونو میزارید سر کار

دوستت هم بر می گرده
تو هم هیچ جا نمیری

فعلا
یاحق

سلام.
قابل توجهتون باید بگم که من یه وبلاگ جدید ساختم و دوستم هم. اونجا با همیم و ادرسشو کسی نداره. پس سر کار نیستیم. متاسفانه ایشون قصد برگشت نداره..
تشکر..

ما (ریحانه) چهارشنبه 15 دی‌ماه سال 1389 ساعت 17:52 http://ghahvespreso.persianblog.ir

سلام.. الان که کامنتت رو دیدم و اومدم فهمیدم رفتی.. کاش دوستت زودتر برگرده که تو هم برگردی سر خونه زندگیت..

سلام. اون نمیاد دیگه.. به هر حال ممنون
بهت سر می زنم بازم عزیزم..

مهرداد پنج‌شنبه 16 دی‌ماه سال 1389 ساعت 08:35 http://kingliness.persianblog.ir/

سلام با 2. 3 تا پست جدید آپ ام
بیا و با نظر هات به تکامل افکارم کمک کن

میتونی از ابزار می پسندم هم استفاده کنی اما نظر ت برای من کار گشا تر است

چشم. شما زحمت نکشید هر سری بیاید.من خودم میام سر می زنم ولی عادت ندارم کامنت بذارم.. میام..

آفتاب 1رست پنج‌شنبه 16 دی‌ماه سال 1389 ساعت 18:10 http://www.aftabparast.blogsky.com

به خاطر من که سر نمیزنی به خاطر نیما به آفتاب 1پرست سر بزن این پستم راجع به اونه

مهرداد یکشنبه 19 دی‌ماه سال 1389 ساعت 14:52 http://kingliness.persianblog.ir/

سلام
این بار با رویایی آمدم
دوست داشتنی


منتظرم دوست من [لبخند]

[ بدون نام ] دوشنبه 20 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:53

سلام.نمیخاستم کامنت بدم.اما چه کنم که نمیشه.فقط میخاستم یه چیزی بگم.آدم وقتی دل میشکونه باید انتظار داشته باشه که یکی هم دل اونو بشکونه.

من دل کیو شکوندم؟؟ یا کی دل منو شکونده؟؟ چرا بجث رو جناییش می کنی؟؟ ببین من الان یه جای دیگه دارم راحت می نویسم. بدون هیچ کدوم از دوستای اینجا. پس نه قضیه دل شکوندنه و نه این بحث ها.اگه شما دلتون شکسته و من شکوندم بگید سر چیه. اگه عاقلانه بود جبران میشه.به شرطی که ۴ نفر آدم عاقل قضاوت کنن. اگرم مشکل شکستن دل منه من می بخشم..حله؟؟

حبیب جمعه 24 دی‌ماه سال 1389 ساعت 20:21 http://artooni.blogsky.com

سلام خوبی غزل جان

چرا آوا رفته آخه


خودتم کم پیدایی دختر

سلام..ممنون حبیب خان.. شما خوبی؟؟
آوا اومد ولی من رفتم..
قراره ناپدید باشم..کم پیدا که سهله.. خدمت میرسیم حبیب خان.. مرسی که به یادم بودید..

[ بدون نام ] شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 14:53

از انسانها غمی به دل نگیر؛ زیرا خود نیز غمگین اند؛با آنکه تنهایند ولی از خود میگریزند زیرا به خود و به عشق خود و به حقیقت خود شک دارند؛ پس دوستشان بدار اگر چه دوستت نداشته باشند . . .

که چی بشه؟؟ چرا اسم نمی ذاری؟؟ که مثلآ کسی نشناستت؟؟ واقعآ که بچه ای.. فقط سن زیاد کردی..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد