برای آوا...

امروز دوستم توی وبلاگش بای داد. کسی که خودش منو آورده بود این جا و منو با دوستاش آشنا 

  

کرد و یه زندگی جدید رو بهم یاد داد و منو با یه دنیای جدید آشنا کرد. یه مدتی که نبود واقعآ تنها  

 

بودم ولی الان قضیه فرق داره. میگه ازم دلخوره. سر یه سوء تفاهم. براش توضیح دادم. حتی از  

 

صمیمی ترین دوستتم معذرت خواهی کردم ولی براش مهم نبود. حال نکرد جوابمو بده. تنها 

 

 کسی بود که برای رفتنش گریه کردم. اون منو آورد تا اینجا هم با هم باشیم. حالا که اون نیست  

 

منم نمی خوام باشم. تا وقتی که برنگرده بر نمیگردم. حتی برای نوشتن اولین بار های زندگیم..  

 

تا وقتی که خواهرم. نزدیک ترین دوستم. رفیق فابریکم برنگرده منم میرم.هر وقت برگشت منم 

 

 میام در غیر این صورت منم میرم یه جای دیگه..  

عزیزم نمی تونم آروم باشم وقتی ازم دلخوری.. درسته اس هامو جواب نمیدی.. درسته کامنتاتو 

 

 جواب نمیدی..درسته به پی امم توجه نمیکنی ولی.. ببخش منو اگه حتی فقط از نظرت اشتباه  

 

کردم.. 

 

از بای خوشش نمیاد پس نمیگم بای..  

تا روزی که آوا برگرده..  

خدا نگه دارتون باشه.. 

 

اگرم نیاد برای همیشه به خدا میسپارمتون...