خب چه کنم الان؟؟ تو ذاتمه.. یا جای منه یا کار. مگه من کزت ام؟؟ نه خداییش کزتم؟؟ جون غزل کزتم؟؟ شوخی نکن دیگه.. میگم کزتم یا نه؟؟؟ آفرین که انقدر صادقانه میگی نه نیستی!!
از وقتی امتحانام تموم شده از صبح کله سحر (ساعت ۱ الی ۲) تا کله سحر فرداش ( ساعت ۲ الی ۳ بامداد) پای کامپیوترم.. خب صدای همه در اومده که بسه دیگه. ما هم تو این خونه هستیم ها.. یکم هم به ما محل بده.. ولی من که میدونم محل دادن یعنی پاشو مثل اول تابستون یه دور یه تنه خونه تکونی کن.. اتاق همه رو بریز و جمع کن.. خب به من چه.. اینبار حتی اتاق خودمم نریختم.. خب وسواس که ندارم.. این همه تمیز بوده یه بارم همه جاش شلوغ باشه.. تازه خیلی هم کلاس داره.. ( پینوکیو نداشتیم؟؟)
خلاصه این که دیشب دیگه جیغ اهل بیت در اومد و یهو بر ضدم قیام کردن. منم یه تنه وایسادم سر جام. مامانم میگه یه لحظه ترسیدم از چشمات.. چقدر عصبانی ایی. خلاصه خودشون جمع کردن بحث رو.. باور کنید من هیچی نگفتم.. فقط نگاه میکردم و گوش میکردم و میگفتم خب.. دیگه چی؟؟ بازم بگو..
دیگه دیشب عین بچه خوبا زود خوابیدم.. صبح کله سحر هم که پا شدم و مامان گفت میخوام برم دکتر..میای؟؟ دیدم مرام نیست بذارم مامان تنها بره.. موضوع مهمه. گفتم آره میام..
خلاصه شال و کلاه کردیم و رفتیم.. اول مقصد فقط دکتر بود.. رفتیم دیدیم مطب بسته است.. مدیونید فکر کنید ضایع شدیم.. قراره ۵ شنبه بریم باز.. بعدش هی رفتیم اینور و هی اونور که دیگه مجبور به اعتراض شدم.. مامانم گفت غزل تو خط نمی خوای؟؟ بذار تا بابا رو گیر آوردیم بریم اینم بگیر یهو.. منم از خدا خواسته گفتم چرا ولی همین الان؟؟ مامانم گفت یه اعتباری که الان و فردا نداره.. خیلی جالبه.. موقع کنکور خط ثابت بدی به داداشت و الان به جاش اعتباری بگیری.. اونم گرفتیم و اومدیم خونه.. با روان ناراحت رفتیم برای دیدن نمره ها.. به به به.. استاده نمره ی پروژه رو پیچونده..
خلاصه این که دیدم حال خودم گرفته است گفتم حداقل دل شما رو شادکنم و از نمره هام رو نمایی کنم..
الان داری فکر می کنی چی می خوام نشون بدم..
خب راستش من از الان باید بگم یکم برای نمره هام شرمنده ام.. به قول مامانم ۱کی از نمره هام مایه ی ننگه.. ولی خب شما ببینید یکم بخندید بهش..
یه چیزی هم بگم.. شما قضاوت کنید.. من یه دانشجوی ترم اولی که هنوز هیچی از یونی نمیدونه و تا چشم به هم زد شد وقت امتحانا. با کتابایی همه در حد نو و یه عالمه درس نخونده.. بدون تجربه و کلی بهانه و اینا.. خب الان یعنی من خیلی کم شدم؟؟
ترم بعد جبران می کنم به جون ... به جونه... خب خودم نه ولی درس می خونم خب.. قول..
خیلی حرف زدم.. حالا ببینیدش:
خب الان دارید به من می خندید؟؟ خوبه که نمره هام.. میشه لطفآ هرکی درس می خونه نمره هاشو بذاره یکم بهش بخندیم شاد شیم؟؟
منتظر نمره های درخشانتون هستم..
اصلاحیه: همین امروز طی همون پروژه ی مفقود شده ۱ نمره به نمره ی مبانی کامپیوتر و برنامه سازیمون اضافه شد.. آیا تاثیری در روند بدبختیه ما دارد؟؟؟ آیا ما با این ۱ نمره گول می خوریم؟؟ آخه مگه قرار نبود ۳ نمره بده.. کوفتت شه نمره ای که ازمون پیچوندی...