اتفاق به ظاهر ساده..

پریروز شنیدم تصادف کرده ولی چیزیش نیست.. ترسیدم..نگران شدم.. ساعت ۶ بود.. عصری..داداشم زنگ زد گفت یکی زنگ زده و گفته تصادف کرده و هیچی یادش نمیاد.. باباش ترسیده بود..گفت گوشی رو بده بهش..داد.. حرف زد.. گفت بابا حالم خوبه ولی یادم نمیاد کجا ام.. مامان باباش رفتن و آوردنش.. میگه ساعت ۴ از مغازه رفته بیرون تا کارای ماشینشو انجام بده.. همین اطراف مغازه.. میگه من یادمه ساعت ۵ تو همت بودم.. بعد یادمه افتادم تو یه جای خیس مثل جوب.. بعدش دیگه چیزی یادم نیست.. مرده به باباش گفته بوده که داشته از خیابون رد میشده و با گوشی حرف می زده که یهو میدوه وسط خیابون و تصادف می کنن. فقط پیشونیش خراشیده شده.. مرده ماشینشو آورده تا جلوی مغازه و تحویل داده و رفته. خودش میگه من مطمئنم تو یه جای خیس بودم. ساعتم ۵ بود. درصورتی که اینا ساعت ۵:۳۰ به باباش خبر دادن.. رفته سی تی اسکن.. گفتن چیزی نیست فقط هواستون باشه مدت طولانی نخوابه.. هی بیدارش کنید.. باهاش حرف بزنید تا یادش بیاد.. شب شوهر خالش بردتش دکتر.. ولی فرداش حتی یادش نبود شب دکتر رفته یا با کی رفته.. همش فراموش می کنه.. ۲۳ سالشه.. هنوزم نگرانم.. داداشی میگه باباش میگه اگه حالش خوب بود نشونش میدادم بی خبر جایی رفتن یعنی چی.. یه چیز دیگه.. این میگه ۵ تو همت بودم. ولی اونایی که زنگ زدن گفتن تو شهرک غربیم.. جالبه ولی اونا سوار ماشینش شدن و تو راه باز زنگ زدن که داریم میایم سمت شما.. حتی صحنه ی تصادف رو ترک کردن.. همه چیز مشکوکه.. به باباش گفتیم برو شکایت.. میگه اونا که چیزی ازش نزدن.. جونش سلامت باشه.. ولش کن.. اگه قضیه دزدی و خفت گیری بوده پس این چه جورشه.. ممکنه حرف خودش درست باشه و اینا از ترسشون نیم ساعت دیر زنگ زدن.. یا این که لباساشو جایی خشک کردن.. یا بیهوشش کردن. چون خراش روی پیشونیش با ضربه ای که بهش خورده و باعث فراموشیش شده جور در نمیاد.. مامانم گفت بیاد خونه ی ما من مواظبشم.. ولی طفلک با این حالشم تو مغازه است.. داداشم میگه چند باز شده یه کارو ۲ بار انجام داده.. کوتاه مدتش یکی در میون یادشه.. دلم براش میسوزه.. درسته بدی کرد در حقم ولی هیچ وقت راضی نبودم اینطوری شه.. امیدوارم حالش زودتر خوب شه.. دعا کنید براش.. 

 

فردا امتحان دارم.الان دقیقآ یک پنجمشو خوندم.. خدا به خیر بگذرونه...